![](http://p.webshots.com/ProThumbs/20/48420_wallpaper400.jpg)
سلام
خوب دیگه وقتی می ری سراغ دشمن همینه دیگه آدمو مجبور می کنی خونه و کاشونه رو بذاره وبره یه جای دیگه ، ولی خوب به فال نین می گیرمش هر جند الان کمی پاچه همو گرفتیم ولی خوب اینم خونه جدید.
راستی تو نمی خوای دست از خوشگل بودن برداری آدم رو دچار بحران بودن می کنی. مواظب همه اونائی که مال هر دومونه باش.
پی نوشت : این پست اولی کاملاً خصوصی بود ، کمی عفت نگاه داشته باشین خوب !!
![](http://mortezasabermand.yara.ir/memberfolders/mortezasab/21mrk934.jpg)
امروز عجب روز دلگیری است ، دلم نمی خواهد چیزی بگویم ، یا کاری بکنم ، آسمان هم بدجدری توی هم است به نظر می رسد شاید امروز بغضش بترکد و دانه های رحمت خداوندی را بر سر بندگان بی رحمش بریزد. اما دانستن این نکته که ان دلگیری هوا رحمت است چیزی از بار اندوه من کم نمی کند و کمکی نمی کند تا کمی راحتتر شوم. دلم بدجوری شکسته است ، بعضی وقتها آدم با شنیدن کلماتی که که در حالت عادی همیشه می شنیده است ، توی یک موقعیت مسخره آتیش می گیرد و بدجوری گر می گیرد ، نمی داند خشمش درست است یا نه ، فقط می داند عصبانی است.
آدم عصبانی هم همه چیز برایش نا خوشایند است و ناخواسته ، این می شود که می زند و می کند و می خواهد داد و فریاد بزند، نمی دانم شاید حق ندارد!
کاش امروز صبح دستمال را از دستم می گرفت و من را جلوی خود خودم سکه یک پول نمی کرد، نگرفت اما!
کاش امروز صبح سر کاری که برای یکی دیگر در حال انجام بود و من هم دلایل خودم را برا انجامش اینطوری مرا به باد ... نمی گرفت!
خلاصه کاش امروز روز دیگری بود.
نمی دانم چه خواهد شد اما همه چیز در پیک بحرانی است.
نمی دانستم آدمها می توانند همه چیز را ندیده بگیرند اما در تمام اتفاقاتی که در دو سال اخیر برایم افتاد به این جمع بندی رسیدم که نه ، آدم از هر موجود دیگری در خلقت بیشتر می تواند و استعداد دارد ، کافی است که هوس کند؛ همین.
![](http://car-pic.persiangig.com/pic3/sahele%20eshgh.jpg)
باورم نمی شد اشکهای او اینچنین مرا و آنچه در درون دارم ویران کند، باورم نمی شد که اشکهای او آنچنان غمی بر دلم آوار کند که نتوانم حتی نفس بکشم.
اشکهای دیروز او مرا با تمام بند بند وجودم آب کرد، از من چیزی باقی نگذاشت جز آدمی آهنی که راه احساسش از بدو تولد کور شده بوده است. دیشب خواب نمی رفتم ، بعد از سحر خواب رفتم و خواب عجیبی دیدم ، خواب دیدم در خرابه های شهری که نمی دانستم کجاست با دختری که چهره اش را نمی دیدم می چرخیدیم ، انگار او هم اهل آنجا نبود، چون او هم نمی دانست کجا می رویم و چه کاری انجام می دهیم ، می چرخیدیم و من برایش وضیح می دادم ، ناگهان نمی دانم چه اتفاقاتی افتاد که او شروع کرد به بوسیدن من و من هم. بعد با هم دست در دست هم راه افتادیم ولی جائی نمی توانستیم برویم همه اش می خندید، بعد ایستادیم لب یک چهارراه تا چراغ راهنمائی سبز شود و رد شویم ، چراغ سبز شد ، او راه افتاد و من ماندم ، انگار مرا با چسب به زمین چسبانیده بودند ، اما او تنها نمی رفت همچنان که داشت به رفتن خودش ادامه می داد کسی هم همراهیش می کرد و او انگار مرا و نبود مرا از یاد برده بود. خیلی فریاد زدم آنقدر فریاد زده بودم که بماند که هنوز گلویم می سوزد. از خواب پریدم تمام بدنم می لرزید و عرق سردی بر تمام تنم نشسته بود.
آدمها با خواب و رؤیا زندگی نمی کنند ولی با ذهن خودشان خلق می کنند و می آفرینند. آدمها ...
ولش کن اصلاً آدمها را ، دلم درد می کند دلم می خواهد ساعتها و ساعتها گریه کنم و گریه کنم بی آنکه کسی مرا به خود فرا خواند، همه چیز برایم آنقدر سرد و تاریک شده است که نمی دانم چه اتفاقی قرار است بیفتد که من در آن نقش داشته باشم یا نداشته باشم. دیگر خیلی چیزی فرق نمی کند با چیز دیگر. وقتی تنها معنی وجودت به سردی به تو نگاه کند دیگر تو چیزی جز یک ماشین برنامه ریزی شده نخواهی بود. معنی خاصی نمی دهی ، فقط هستی همین ، خالی، بی معنی ، بی فایده ، و هزارتا بی دیگر.
پی نوشت : کسی جز خودم مقصر نیستم اگر همه این بلاها سرم می آید ، خیلی کمتر از آن چیزی است که حق من است...
هیچ وقت شده همینجوری دلتون هوس کنه کسی نازتونو بخره ، هیچ وقت شده الکی الکی دلتون بخواد یکی بیاد بپرسه چته ؟ چی شده ؟
امروز دلم خیلی می خواست یکی از حالمو بپرسه، خارج از اون قالبهای همیشگی، ولی نپرسید !
من نمی دانم !
آره این کلمه خیلی وقته که وقتی نمی دونم از دهنم در میاد ، اون قدیما برای من گفتن اینکه نمی دونم خیلی سخت بود و نمی دونستم چرا نمی تونستم بگم، اما خلاصه تونستم بگم!
ولی این دفعه دیگه واقعاً نمی دونم چرا جائی ه من می شناسم آپ نمی کنه !؟ چرا ؟!
می نویسم همان کاری را می کنم که همه کسانی که وبلاگی دارند انجامش می دهند ، نمی دانم می نویسم برای کسی که دنیائی دوستش دارم و نمی توانم به باور وجودش برسم ، یا اینکه می نویسم تا خود مرا ذره ای خالی کنم و باشم در بین همین چند خطی که می زنم.
نوشتن برای هر کسی حکمی دارد و برای من هم حکمی شاید برای اینکه من می توانم بنویسم و خیلی های دیگر هم می توانند از نشتن نمی ترسم. بای همین است که در نوشتن دنبال کلمه هائی نمی گردیم که کسی را خوشش بیاید یا کسی رنجیده خاطر در میان بودنهایمان به تمام بودنمان "تر" بند و برود عین خیالش هم نباشد که چه کرده و با که کرده ! به همین راحتی است که می نویسیم و می گوئیم آنچه می گفته ایم. او از سینمائی حرف می زد که علی رغم فیلم مزخرفش همه چیزش برایم خاطره شد هر چند قبل از فیلم هم باز به هم پریده بودیم. اما از فیلمی می گوید که من در آن تنها نقش بند یک خاطره بوده ام و بس ، همین و تنها همین. نمی دانم من این وسط چه حقی برای چه کاری دارم. دیشب نتوانستم خواب ببینم و هی ازخواب بپرم ، شبی بود پر از تنش ، تا فرودگاه رفتم و به پهنای صورتم اشک ریختم و به خودم لعنت فرستادم و به خودم فحش دادم. اما دادم که دادم دردی از کسی دوا نمی کند تنها شدم آدمی با چشمها پف کرده و صورت درب و داغون که اونقدر تابلو بود که علی هم که مرا دید با تعجب پرسید " طوری شده ؟ " و در مقابل شانه بالا انداختن من هم فقط بر بهتش اضافه شد. نمی دانم همه اینها را چرا می گویم شاید چون در نوشتن ادم دنبال کلمه نمی گردد.
نه جونم..دخترا جلوی پسرا اونجوری کلاس می ذارنو حرف می زنین..
من دارم راحت و بدون نقاب ..خود خود خود واقعیمو مینویسم..
از بس دخترا خودشونو قایم کردن هیچکس نمی تونه پی به درونشون ببره..من تو این وبلاگ خودمو قایم نکردم...من دیوونم..میخوای بخوا..نمی خوایم نخوا..آره من راحت فحشا رو می نویسم..الکی هم احساساتی نمیشم..شدیدا هم بی پرده حرفامو می زنم..تو این مملکت ما دخترا به اندازه ی کافی احساساتمونو سانسور می کنیم..اما..تو وبلاگم میخوام همه ی این تابو ها رو بشکنم..
پس:
فحش میدم..راجع به هر چیزیم که دلم بخواد مینویسم..من یه دخترم
عکس از یه دختر برنزه مثل من..
جدا" این رنگ پوست بهم میاد..
امروز رفتم دانشگا ثبت نام ...تخم سگا واسه دانشگا سراسریم پول می گیرن...موسسه ی آموزش عالی دیگه چه صیغه ای بود که گریبانگیر ما شد نمیدونم؟؟؟
در هر صورت بچه های دانشگامون در ظاهر خیلی باحال بودن..از همه مهمتر همشون مال تهران بودن..
چون پریروز ۷۰ تومان پول دادم یه کیف سفید خریدم فقط چون مارکشو دوست داشتم..حالا هم نمی تونم پسش بدم...اصلا هم نمی خوام ازش استفاده کنم..هر وقت میرم میلاد نور یه خرید اشتباه انجام میدم..چون عشقم میکشه..به تو هم هیچ ربطی نداره که میخوام باهاش چی کار کنم..
ههههههه میخندم عین ج ن د ه ها(به قول دوستام)
تو هم مثل من بخند تا بیشتر خرکیف شی...ههههه
اما تو اگه بچه ی بی جنبه ای هستی اتو نزن..یه وقت میبرنت بلا ملا سرت میارن..مشکل ساز میشی اونوقت..هنگام اتو زدن بسیار ریلکس باشین..به قول سیجل:اتمسفر ریلکس دورتو حفظ کن..
با پسرا هم نه زیاد شوخی کنین که فکر کنن خیلی لشین..نه زیاد کلاس بذارین که جو سنگین بشه...بیشتر بذارید اون حرف بزنه...شما هم تا میتونین از زندگی لذت ببرین..و بدون پرداخت کرایه ماشین خودتونو به مسیر مورد نظر برسونین..
------------------------------
به قول جی جی:تهران شده دیگه نیویورکم...هههه
امروز یه مزاحم تلفنی سیریش داشتم..منم جوری گذاشتمش سرکار که تا آخر عمر بیکار نباشه..هر کی مشکل بیکاری داره بهم بگه تا من بذارمش سرکار..ههههههههههههه
ساعت ۴ باهاش قرار گذاشتم..دم پاساژ تندیس..فک کنم الان اونجا باشه..طفلک...دلم براش میسوزه..میگف شمارتو با بدبختی گیر اووردم...منم گفتم بیا تجریش ..منم حتما میام..الان فکر میکنه من اونجام...
نه جونم..دخترا جلوی پسرا اونجوری کلاس می ذارنو حرف می زنین..
من دارم راحت و بدون نقاب ..خود خود خود واقعیمو مینویسم..
از بس دخترا خودشونو قایم کردن هیچکس نمی تونه پی به درونشون ببره..من تو این وبلاگ خودمو قایم نکردم...من دیوونم..میخوای بخوا..نمی خوایم نخوا..آره من راحت فحشا رو می نویسم..الکی هم احساساتی نمیشم..شدیدا هم بی پرده حرفامو می زنم..تو این مملکت ما دخترا به اندازه ی کافی احساساتمونو سانسور می کنیم..اما..تو وبلاگم میخوام همه ی این تابو ها رو بشکنم..
پس:
فحش میدم..راجع به هر چیزیم که دلم بخواد مینویسم..من یه دخترم
عکس از یه دختر برنزه مثل من..
جدا" این رنگ پوست بهم میاد..
امروز رفتم دانشگا ثبت نام ...تخم سگا واسه دانشگا سراسریم پول می گیرن...موسسه ی آموزش عالی دیگه چه صیغه ای بود که گریبانگیر ما شد نمیدونم؟؟؟
در هر صورت بچه های دانشگامون در ظاهر خیلی باحال بودن..از همه مهمتر همشون مال تهران بودن..
چون پریروز ۷۰ تومان پول دادم یه کیف سفید خریدم فقط چون مارکشو دوست داشتم..حالا هم نمی تونم پسش بدم...اصلا هم نمی خوام ازش استفاده کنم..هر وقت میرم میلاد نور یه خرید اشتباه انجام میدم..چون عشقم میکشه..به تو هم هیچ ربطی نداره که میخوام باهاش چی کار کنم..
ههههههه میخندم عین ج ن د ه ها(به قول دوستام)
تو هم مثل من بخند تا بیشتر خرکیف شی...ههههه
اما تو اگه بچه ی بی جنبه ای هستی اتو نزن..یه وقت میبرنت بلا ملا سرت میارن..مشکل ساز میشی اونوقت..هنگام اتو زدن بسیار ریلکس باشین..به قول سیجل:اتمسفر ریلکس دورتو حفظ کن..
با پسرا هم نه زیاد شوخی کنین که فکر کنن خیلی لشین..نه زیاد کلاس بذارین که جو سنگین بشه...بیشتر بذارید اون حرف بزنه...شما هم تا میتونین از زندگی لذت ببرین..و بدون پرداخت کرایه ماشین خودتونو به مسیر مورد نظر برسونین..
------------------------------
به قول جی جی:تهران شده دیگه نیویورکم...هههه
تعداد صفحات : 44