نه از زنبور که وقتی از گلی خسته می شود سراغ گلی دیگر می رود.
اگه کسی برات می میره، اونقدر مرام داشته باش که یه شاخه گل سرخ ببری سر مزارش. زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند ، زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد ، یکی بدبختی مطلق معنی کرد ، یکی درد درمان ناپذیرش خواند ، و سرانجام یکی رسید و گفت : زندگی به تنهایی ناقص است تا عشق نباشد زندگی تفسیر نمی شود . مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم با خیال او ولی تنهای تنها میروم در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی شاید او حتی بگوید لایق من نیستی مینویسم من که عمری با خیالت زیستم گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم . . . خورشید مردد است، کمرنگ شده هر چیز که دست می زنم سنگ شده انگار که حال و روز دنیا خوش نیست شاید که دلت برای من تنگ شده؟!